کد مطلب:10188 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:372

رابطه توحيد با امامت
مقاله
بسم الله الرحمن الرحيم

الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي



امسال تصادفي كه شده همه ي هشت ها كنار هم قرار گرفته است. 8/8/88 امام هشتم. شب جمعه اي بحث را گوش مي دهيد كه اين هشت ها قطار شده كنار هم قرار بگيرد، اين يك تصادف تاريخي است. چه اشكال دارد از اينجا يك سلام به امام رضا بدهيم؟ من سلام مي كنم شما هم سلام بدهيد. السلام عليك يا ابالحسن يا علي بن موسي الرضا و رحمة الله و بركاته. يك سلام يك زيارت كامل است. خوب، به مناسبت تولد امام رضا ديشب فكر كردم چه بگويم، گفتم: مشتركات بين توحيد و امامت را بگويم. خدا و امام، موضوع بحث بسم الله الرحمن الرحيم، به مناسبت ميلاد مبارك امام رضا (ع) موضوع بحث مشتركات توحيد و امامت.

1- نفي امامت، برابر با نفي توحيد

يك چيزهايي براي توحيد هست، همان چيزها براي امامت هست. يكي تهديد. در قرآن دو تا تهديد داريم. يكي مي گويد: اگر دست از خدا برداري. يكي مي گويد: اگر دست از امامت برداري. پيغمبر اگر از خدا منحرف شوي، تمام عملت نابود مي شود. «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ» (زمر/65) 1- تهديد «لَئِنْ أَشْرَكْتَ» يعني اگر مشرك شوي، «لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ» عملت حبط مي شود. تمام زحمت هايي كه كشيدي اگر از خدا منحرف شوي، تمام عملت نابود مي شود. خدا به پيغمبر اولتيماتوم مي دهد. راجع به امامت هم همينطور است. خدا در قرآن به پيغمبر مي گويد: «وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر علي را معرفي نكني «فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه » (مائده/67) رسالت خدا را انجام ندادي. يعني زحمت هايت نابود شده. قصه چيست؟ دست از خدا برداري نابود، دست از علي برداري علي را معرفي نكني، زحماتت نابود است. يعني گويا رسالت خدا را نرساندي. هيچ مسأله اي اينقدر حساس نيست.

2- ماجراي وليعهدي امام رضا(عليه السلام)

امام رضا (ع) مدينه بود، به مأمون گفتند: امام مدينه كه هست اسباب دردسر است. بياوريد زير نظر كه يكوقت مردم دورش جمع نشوند عليه بني عباس كودتا كنند. گفتند: چطور؟ گفتند: كه به اسم وليعهدي او را بياوريم. از طرف حكومت مأمون الرشيد آمدند، بني عباس در مدينه كه بله، با سلام و صلوات مي خواهيم امام رضا را پايتخت ببريم، وليعهد مأمون الرشيد كنيم. خوب يك تبليغات كردند كه بله رفته پست بگيرد. مأمون چند تا هدف داشت. يكي مي خواست بگويد: مردم خيلي دور امام رضا نگرديد. اين امام رضا قدرت طلب است. ولذا حالا كه مي خواهد پست بگيرد بلند مي شود به دربار مي آيد. يعني قداست امام را بشكنند كه ايشان وليعهد يك طاغوت شده است. اين ها كارهاي سياسي است. ديگر امام اينجا سياستمدارانه «وَ سَاسَةَ الْعِبَاد» (بحار الانوار/ج95/ص319) اول سياسي امام است. امام هم فرمود: خيلي خوب اگر بنا است من را ببريد، و با زور من را ببريد، پس يك روضه خواني بكنيم. يك روضه خواني كرد روضه خواند. گفتند: تو مي خواهي وليعهد شوي. گفت: وليعهدي نيست من را مي برند بكشند. با پيغمبر خداحافظي كرد. گريه، روضه، با اين موج روضه به مردم گفت: مردم وليعهدي خبري نيست. من را به اسم وليعهدي مي برند. من را آنجا مي برند و مي كشند. اين يك مورد.

2- هارون الرشيد كه امام هفتم را كشت، آبروريزي شد. مأمون مي خواست جبران كند. گفت: پدرم پدرت را كشت. هارون الرشيد پدر مأمون الرشيد بود. گفت: پدرم پدر امام رضا را كشت، من پسر هستم، پسر را كمك كنم. من يك مقامي به پسر بدهم كه جبران شود.

گفتند: امام رضا را از يك راهي ببريد كه شهرهاي شيعه نشين نباشند. بالاخره گذر امام رضا به قم افتاد، به نيشابور افتاد. آنجا حرف خودش را زد. مردم نيشابور جمع شدند گفتند: آقا يك چيزي بگو.

3- امام زمان(عليه السلام)، شرط توحيد

مشتركات بين توحيد و امامت. فرمود: «كَلِمَةَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه » باقي اش را بگوييد. «كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي » (بحار الانوار/ج49/ص126) يعني توحيد «حصن» با «ح» جيمي و صاد، يعني قلعه، توحيد قلعه ي من است. خدا فرموده: قلعه ي من توحيد است. فرق بين قلعه و زندان چيست؟ قلعه را از داخل در را مي بندند، زندان از بيرون در را مي بندند. كسي كه در قلعه رفت ديگر آرامش دارد. چون ديوارهاي بزرگ دارد. مي گويد: اگر مي خواهيد ايمن باشيد، خودتان را در مدار خدا قرار بدهيد. سالم مي مانيد. توحيد قلعه ي من است.

بعد فرمود:«فَمَنْ» كسي كه «دَخَلَ» هركس «دَخَلَ حِصْنِي» داخل قلعه شود، «أَمِنَ مِنْ عَذَابِي » (بحار الانوار/ج49/ص126) از عذاب من بيمه است. امام رضا در نيشابور گفت. جمعيت كلان نوشتند. يك مدتي امام هيچ چيز نگفت. خود سكوت بين سخنراني مردم را حساس مي كند. يك مدتي هيچ چيز نگفت. بعد امام رضا فرمود: «بِشُروطِها» يعني توحيد شرط دارد. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» من هم شرط دارم. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» توحيد شرايط دارد. بعد امام رضا فرمود: يعني من هم كه امام هستم شرط توحيد هستم. يعني چه؟ وقتي مي گوييم: شرط نماز وضو است، يعني نماز بي وضو قبول نيست. شرط توحيد امامت است. يعني توحيد بدون امامت قبول نيست. بروند يك فكري بكنند آنهايي كه «لا اله الا الله» مي گويند، اما راجع به اهل بيت توجهي ندارند. امام رضا فرمود: توحيد شرط دارد. قرآن مي گويد: «فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّه » (بقره/256) اول بايد به طاغوت كفر بورزي، بعد به خدا ايمان بياوري. يعني طاغوت را بايد كنار گذاشت به خدا ايمان آورد، شرط ايمان هم امام معصوم است. بعد هم امام نفرمود: «والامام مِنْ شُرُوطِهَا» فرمود: «انا» فرق «انا» و «امام» چيست؟ «انا» يعني مني كه زنده هستم. يعني هميشه در كنار توحيد بايد يك امام زنده اي باشد. يعني الآن حضرت مهدي بايد باشد. وگرنه مي گفت: «والامام من شروطها» امام رضا نفرمود: امام شرط است. فرمود: «اَنا» يعني امام زنده نه امامي كه از دنيا رفته باشد. توحيد هميشه هست، پس امام حي هم بايد هميشه باشد. اين دلالت بر حضرت مهدي (ع) هم مي كند. مثل اينكه فرمود: «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي لَنْ يَفْتَرِقَا» (بحار الانوار/ج28/ص307) قرآن و اهل بيت هرگز جدا نمي شوند. تا مادامي كه قرآن هست، بايد يك نفر هم از اهل بيت باشد. اگر الآن امام زمان نباشد، اين حديث دروغ است. كه پيغمبر فرمود: من مي روم دو چيز بين شما مي گذارم قرآن و اهل بيت. بعد فرمود: «لَنْ يَفْتَرِقَا» هرگز جدا نمي شوند. اگر مي گويد: هرگز جدا نمي شوند، ما اگر امام زنده اي نداشته باشيم، نعوذ بالله پيغمبر دروغ گفته است. پناه بر خدا نعوذ بالله. چون پيغمبر فرمود: قرآن و اهل بيت آني جدا نمي شود. پس تا مادامي كه روي كره ي زمين قرآن هست، بايد اهل بيت هم باشد. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» امام زنده.

در نظام ما هم افرادي هستند امام خميني را قبول دارند. چون از دنيا رفته است. در ولايت فقيه الآن شك دارند. چرا؟ براي اينكه آن كسي كه كارشان دارد امام زنده است. او مواظب است. امامي كه از دنيا رفته را كه... منصور دوانقي حصير پيغمبر را نگه مي داشت. با يك اسكورتي مي گفتند: «هذا حصير رسول الله» با سلام و صلوات حصير را مي آوردند و مي بردند. امام كاظم را زندان مي كرد، چون زنده بود. امام صادق را تهديد مي كرد چون امام زنده بود. اما حصير پيغمبر را احترام مي گذاشت. قرآن سر نيزه مي كرد، ولي علي بن ابي طالب را در جنگ صفين شمشير مي كشيدند.

4- رجوع به فقيه عادل در زمان غيبت

آنچه مهم است اين است كه ما هميشه بايد يك امام زنده اي روي كره ي زمين داشته باشيم. البته وقتي امام زنده هم دستمان به او نمي رسد به ما گفته: مجتهد به سه شرط!عادل، فقيه، بي هوس. فقيه نباشد حرفش حجت نيست. فقيه باشد عادل نباشد حرفش حجت نيست. فقيه عادل باشد دنبال هوس خودش باشد، حرفش حجت نيست. سه تا شرط دارد. فقيه عادل بدون هوس! يعني كارهايش روي هوس نباشد. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» نگفت: «و الامام من شروطها» اين بار دارد كه مي گويد: «انا» ما گاهي وقت ها ساده از كنار يك چيزي مي گذريم. خيلي بار دارد.

من پريروز دانشگاهي، يكي از دانشگاه ها بودم. چند هزار تا دانشجو جمع شدند. گفتم: سؤال داريد بفرماييد. گفت: يك حديث داريم كه مي گويند: امام زمان وقتي مي آيد كه دنيا پر از ظلم شود. خوب اگر اين است پس همه ي ما بياييم ظلم كنيم كه دنيا پر شود آقا زودتر بيايد. گفتم: نگفته دنيا پر از ظالم شود. «ًبَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما» (بحار الانوار/ج30/ص80) نگفته: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظالْما» ببين يكوقت مي گويم: اگر همه سيگاري شويد. ناهار مي دهم! مي گوييد: يا الله! تند بكش. تند تند! همه سيگار بكشيم كه سفره ناهار را بكشند. اما مي گويم: وقتي ناهار مي دهم كه اينجا پر از دود بشود. پر از دود شود معنايش اين نيست كه همه سيگاري شويد. ممكن است يك خُلي مثل صدام بيايد يك كنده درخت در سالن بگذارد، سالن پر از دود شود. پر از دود شود فرق مي كند تا پر از دودكش شود. نگفته: امام زمان وقتي مي آيد كه دنيا پر از ظالم شود. گفته: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْما» نگفته: «بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظالْما» دنيا پر از ظلم شود. بين ظلم و ظالم فرق است. ممكن است مردم مؤمن و خوبي باشند،منتهي يك كسي مثل صدام بيايد هم عراق را خراب كند و هم ايران را خراب كند، هم كويت را خراب كند. يك كنده بياورند بدون اينكه شما سيگاري باشيد اينجا پر از دود شود. اينجا هم فرمود: «و أنا» نگفته: «و الامام من شروطها»

5- رهبر الهي در كنار كتاب آسماني

خوب يك آيه در قرآن داريم كه دو تا حجت هست. با وجود اين دو حجت، ديگر شما چطور كافر هستيد؟ بسم الله الرحمن الرحيم. اين آيه، آيه ي زيبايي هست. «كَيْفَ تَكْفُرُون » (آل عمران/101) «كَيْفَ» يعني چرا؟«كَيْفَ تَكْفُرُون » چرا شما كفر مي شويد؟ كافر مي شويد. «وَ أَنْتُمْ تُتْلي عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّه ِ وَ فيكُمْ رَسُولُه » مي گويد: با اينكه آيات خدا براي شما تلاوت مي شود، يعني «كتاب الله و فيكم رسوله» رسول هست، قرآن هم هست. با اينكه رسول هست، قرآن هست، «كَيْفَ تَكْفُرُون » ديگر چرا كافر مي شويد؟ اينجا امتحان هوش. نصفش را من مي گويم، نصفش را شما بگوييد. اگر قرآن نبود كافر شدن شما توجيه داشت. اگر رسول نبود كافر شدن شما توجيه داشت. يعني وقتي هم قرآن هست، هم رسول. «كَيْفَ تَكْفُرُون » ديگر چرا كافر مي شويد. اگر الآن حضرت مهدي نباشد ما حق داريم كافر شويم. به خدا مي گوييم: ببين خدايا! من كافر هستم. براي اينكه بايد دو تا چيز داشته باشم يكي را دارم. كتاب الله هست، آيات الله، آيات خدا هست. اما الآن رسول نيست. چون رسول نيست پس من مي توانم كافر شوم. قرآن توبيخ مي كند. مي گويد: چرا كافر هستيد با اينكه هم كتاب است، هم رسول. اينكه مي گويد: وقتي اتمام حجت است كه كتاب باشد و رسول، الآن آيات الله هست، پس بايد در هر زماني يك كسي باشد عين رسول، تمام كمالات پيغمبر را داشته باشد. كه الآن هم حق كافر شدن نداشته باشيم. چون قرآن فرموده: كفر شما هيچ توجيهي ندارد. شما نمي توانيد كافر باشيد چون هم آيه داريد هم رسول. ديگر حرف حساب شما چيست؟اينكه مي گويد: اگر دوتا بود ديگر چرا كافر شديد، پيداست اگر يكي نباشد كافر شدن آدم ها قابل توجيه است. پس الآن اگر خواسته باشد كره ي زمين كفارش مورد توبيخ واقع شوند، به شرطي مورد توبيخ مي شوند كه الآن هم يك كسي عين رسول باشد.

ببينيد حديث داريم اگر آب داريد، خاك هم داريد، گندم نداريد واي به حالتان. «مَنْ وَجَدَ مَاءً وَ تُرَابا» (بحار الانوار/ج100/ص65) كسي كه آب دارد، خاك هم دارد، اما گندم ندارد، «فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» نفرين بر اين امتي كه آب دارد، خاك هم دارد، گندم مي خرد. حالا اگر آب داشتيم،خاك نداشتيم، گندم بخريد طوري نيست. خاك داشتيم، آب نداشتيم،گندم بخريم طوري نيست. اگر هم آب داري هم خاك داري، تو ديگر چرا گندم مي خري؟ هر دو اگر بود ديگر توجيهش چيست. هم قرآن داري هم الگو داري، ديگر چرا كافر هستي. پس الآن كه پيغمبر از دنيا رفته هر زماني بايد باشد تا كفر مردم توجيهي نداشته باشد.

خوب، مسأله ي ديگر اينكه شرط رابطه با خدا امامت است. ما وقتي نمازمان قبول مي شود كه ولايت داشته باشيم. يعني رهبري معصوم را بپذيريم. شب تولد امام رضا است كه بيننده ها بحث را گوش مي دهند. يك خاطره برايتان بگويم. عمران صابئي رهبرين صابئين بود. در قرآن اسم چند نفر از افراد آمده است. مجوس اسمش در قرآن است. يهوديان اسمشان در قرآن هست. مسيحي ها اسمشان در قرآن هست. يك گروه هم اسمشان در قرآن به نام صابئين هست. صابئين در قرآن است رهبرشان عمرو صابئي بود. خيلي دانشمند مغروري بود زير بار نمي رفت. در يك جلسه با امام رضا بحث كرد. شب تولد امام رضا بحث را مي شنويد. تا بحث كرد امام رضا به مأمون الرشيد گفت: وقت شده؟ گفت: بله، الآن وقت ظهر است. تا گفت: وقت ظهر است، يا مغرب است، فرمود: وقت نماز الآن است. امام رضا بلند شد. عمرو صابئي گفت: آقا الآن «لان قلبي» الآن قلب من نرم شده است. يعني دارم حرف هاي تو را مي پذيرم. دارم به اسلام گرايش پيدا مي كنم. امام رضا فرمود: نماز مي خوانيم برمي گرديم. اول نماز! يك حديث ديگر از امام رضا بخوانم. امام رضا(ع) داشت مي نوشت صداي اذان بلند شد قلم را انداخت. نگفت: اين سطر را تمام كنم. يعني نماز اول وقت!

امام رضا (ع) مهماندار شد. فتيله ي چراغ پايين و بالا مي رفت. ناميزان بود. مهمان دستش را دراز كرد، همينطور كه نشسته بود فتيله را درست كند. امام رضا دست مهمان را گرفت جلو گذاشت، فرمود: دست شما پيش باشد من خودم درست مي كنم. گفت: آقا من كاري نكردم. فرمود: زشت است مهمان در خانه ي ما كار بكند. گفت: آقا كاري نكردم. من نشستم. گفت: همين مقداري كه دستت را دراز مي كني فتيله را درست كني، اين هم يك كار است. ما نمي خواهيم كه مهمان در خانه ي ما كار كند.

6- كلام و رفتار امام رضا(عليه السلام)، برگرفته از قرآن كريم

اخلاق امام رضا، «كَانَ كَلَامُهُ كُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآن » (عيون الاخبار/ج2/ص180) امام رضا حرف كه مي زد تمام حرف هايش برخاسته از قرآن بود. اصلاً با قرآن حرف مي زد. با قرآن حرف مي زد. صلواتي بفرستيد. (صلوات حضار)

يك وقتي اين آقاي محمد حسين طباطبايي بچه بود، 5 يا 6 سالش بود. مكه آمده بود. يك جمعي دور ايشان جمع شديم. آقايان علما بودند. آقاي غيوري، آقاي ري شهري، آقاي جنتي، از علما بودند. مسئولين حج بودند. اساتيد دانشگاه بودند. بنده ي طلبه بودم. يك جلسه ي طولاني هرچه گفتيم محمد حسين طباطبايي از قرآن جواب داد. بعد رفتم خصوصي با او حرف بزنم. باز ديدم خصوصي هم حرف بزنم با قرآن جواب داد. به او گفتم: ... 5، 6 سالش بود. گفتم: من تو را دوست دارم. بايد چه آيه اي بگويد؟ گفت: «سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْكاذِبينَ» (نمل/27) صبر مي كنيم راست مي گويي يا دروغ؟ حالا اين آيه اي است كه حضرت سليمان به هدهد گفت. به او گفتم: تو بيا پسر من باش. وقتي گفتم: تو بيا پسر من باش مثلاً بايد چه آيه اي بگويد؟ گفت: «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» (بلد/3) من پسر همان كسي هستم كه مرا زاييده است. يعني نمي توانم پسر تو باشم. يك پيراهن عربي پوشيده بود خيلي كوچولو! از اين پيراهن هاي عربي! پنج شش سالش بود. گفتم: پيراهن عربي را بيشتر دوست داري، يا پيراهن فارسي را؟ چه آيه اي به درد اينجا مي خورد؟ «وَ لِباسُ التَّقْوي ذلِكَ خَيْر» (اعراف/26) لباس تقوي از عرب و عجم بهتر است. از خاندان سلطنتي وابستگان آن خاندان يك ماشين آوردند، از اين اسباب بازي ها، ماشين هاي بزرگ، ماشين سواري كه كوكش مي كني راه مي رود. گفتند: از اين ماشين خوشت مي آيد؟ خوب از اين ماشين خوشت مي آيد، به كدام آيه مي خورد؟ «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ» (نمل/36) شما هستيد كه با اين اسباب بازي ها خوش هستيد. «فَما آتانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِمَّا آتاكُم » (نمل/36) آنچه خدا به من داده از اين اسباب بازي ها بهتر است. گفتند: اين از خاندان سلطنتي است. گفت: اِ از خاندان سلطنتي است. «إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها» (نمل/34) سلطنت هركجا باشد فساد است.

لباس احرام روي دوش من بود. اين لباس احرام، لباس احرام يك حوله كمر، يك حوله هم روي دوش. لباس احرام من پس رفت، سينه ي من پيدا شد. گفت: «وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِن » (نور/31) آيه ي قرآن است. كه زنها زينتشان را نشان ندهند، جز براي شوهرانشان، گفت: نبايد سينه ي تو پيدا باشد. گفتم: درست است. البته حرام نيست ولي حالا... حوله را گرفتم يك خرده نگه داشتم. يك خرده كه صحبت كردم، باز دستم رها شد باز حوله پس رفت. آيه خواند. گفت: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْه » (انعام/28) جهنمي ها برگردند باز همان غلط قبلي شان را مي كنند. (خنده حضار) دو سه ساعت در بين ما بعضي ها بودند كه همه ي قرآن را هم حفظ بودند. هفت سال هم اسير بودند. زبان انگليسي وارد بودند. زبان عربي بلد بودند. قرآن را حفظ بودند. در مكه آن سال يك چنين آدم هايي بودند. آقا ما هرچه حرف زديم از قرآن جواب داد. هرچه گفتيم از قرآن جواب داد.

امام رضا (ع) هرچه مي گفت از قرآن. حتي يكبار فرمود: امام رضا، شب تولد امام رضا است. فرمود: اگر من يك حديثي گفتم، به من بگوييد: اين حديث از كدام آيه ي قرآن است. البته مصداقش را از قرآن مي گفت. ببين يكوقت مثلاً قرآن مي گويد: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعام» (انسان/8) يعني به فقير طعام بدهيد. مصداقش عدسي بدهيم. حليم بدهيم. آبگوشت بدهيم. پلو بدهيم. قيمه بدهيم. كباب بدهيم. پيتزا بدهيم. ساندويچ بدهيم. ديگر مصاديقش را قرآن تعيين نكرده، قرآن يك كلي گفته است.

اميرالمؤمنين در بازار رفت لباس احرام بخرد. از همين پارچه سفيدها كه به كمر و دوش... گفتند: آقا آمدي لباس احرام بخري؟ آنوقت امام اميرالمؤمنين آيه ي حج را خواند. ببخشيد آيه ي جهاد را خواند. آيه ي جهاد را براي حج خواند. يعني چه؟ در آيه ي جهاد داريم «وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا» (توبه/46) اگر اينها مرد جبهه بودند شمشيرشان را تيز مي كردند. تو هم اگر مي خواهي مكه بروي پس بايد لباس احرامت را آماده كني. آيه براي جهاد است. اما آيه ي جهاد را حضرت امير براي حج مي خواند.

به امام حسن مجتبي گفتند: خيلي ريش هايت قشنگ است. چه ريش هاي خوبي داري. امام حسن طبق آن نقل فرمود: «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَب» (اعراف/58) يعني بَلَد طيّب، يعني زمين طيّب گياهان خوبي دارد. آيه اي كه خوانديم براي ريش امام حسن نيست. ما اجازه داريم آيه را به معناي خودش نگه داريم، يعني دست در تفسير به رأي نزنيم. مثلاً مي گويد: زور نگو. زور نگو خوب حالا زور انواع مختلفي دارد. شما مي تواني در مقابل هر زوري همان آيه را به كار ببري. آقا تميز باش! براي شانه زدن مي شود گفت. براي مسواك مي شود گفت. براي حمام مي شود گفت. براي اتو كردن لباس مي شود گفت. يك كلمه ي يك كسي آمد گفت: شما مي گوييد: همه چيزي در قرآن هست. نزديك چراغ قرمز بايست كدام آيه است؟ كدام آيه مي گويد: نزديك چراغ قرمز بايست؟ گفتم: در قرآن چراغ قرمز نيست. اما «وَ نَظْمِ أَمْرِكُم » (نهج البلاغه/421) در نهج البلاغه هست. فرمودند: «نظم امر» يعني دو دقيقه اين طرف شما بايستيد. دو دقيقه آن طرفي ها بروند. كلمه لازم نيست چراغ قرمز باشد. يك نظمي داريم كلي است. اين نظم مي تواند هر زماني يك مصداقي هم داشته باشد. «وَ كَانَ كَلَامُهُ كُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآن » (عيون الاخبار /ج2/ص180) خوب، حالا دستمان...

7- ثواب زيارت امام رضا(عليه السلام)

آقاي قرائتي اين حرف ها را زدي مي خواهي چه بگويي؟ امام رضا آدم خوبي بود. ما مخلصش هستيم. پابوسش هم مي رويم، قربانش هم مي رويم. ثواب زيارت امام رضا هم از ثواب زيارت امام حسين بيشتر است. چرا؟ چون در بازي فوتبال آن فينالش مهم است. امام حسين را چهار امامي ها و شش امامي ها هم زيارت مي كنند. اما امام رضا را دوازده امامي ها زيارت مي كنند. امام ها هرچه رو به آخر مي روند مشتري شان كمتر مي شود.

آقاي قرائتي بحث امشب تو به چه درد ما مي خورد؟ به زمان ما؟ به زماني كه امام رضا در زمان خودش فرمود: ولايت فقيه، آمد گفت: آقا راه من دور است، دست من به شماي امام نمي رسد. فرمود: دستت به زكريا بن آدم مي رسد؟ گفت: بله! زكريا بن آدم از علماي قم بود. فرمود كه: حرف هايت را از زكريا بن آدم قمي ياد بگير، «الْمَأْمُونِ عَلَي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا» (بحار الانوار/ج33/ص359) يعني امامان معصوم در زمان حيات خودشان هم مردم را به فقيه به مراجع تقليد، به ولايت فقيه، ارجاع مي دادند. اين ولايت فقيه چيزي نيست كه براي امام خميني باشد. امام رضا زنده بود. آمد گفت: راه من دور است. دستم به تو نمي رسد. فرمود: يك فقيهي كه در قم هست. زكريا بن آدم قبرش هم در شيخان است. روي قبرش هم همين كلمه نوشته است. «الْمَأْمُونِ عَلَي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا» اين خاطره را هم بگويم و در نيم دقيقه تمامش كنم.

يونس بن عبدالرحمن نماينده ي امام رضا در منطقه ي بصره بود. در خانه ي امام رضا بود مردم بصره ملاقات آمدند. امام رضا فرمود: پشت پرده برو. ولي تكان نخوري. پشت پرده باش كه بصره اي ها نفهمند شما اينجا هستي. يعني نماينده ي امام يونس پشت پرده آقا اين چه نماينده اي است براي ما فرستادي؟ نماينده ي شما چنين كرده، چنين كرده، چنين كرده. تا توانستند عليه نماينده ي آقا به آقا صحبت كردند. اينهايي كه رفتند يونس بيرون آمد. به گريه زد. گفت: آقا، امام رضا فرمود: من كه تو را مي شناسم. مردم هرچه مي خواهند بگويند، بگويند. بردند، خوردند، دزديدند بگذار هرچه مي خواهند بگويند، بگويند. من تو را مي شناسم. بعد امام رضا فرمود: يونس اگر در دستت طلا باشد، همه بگويند: سفال است، سفال باشد همه بگويند: طلا است. من كه كاري به حرف مردم ندارم. من تو را عميق مي شناسم. از اين معلوم مي شود حتي زمان امام رضا در خانه ي امام رضا نماينده ي امام رضا پشت پرده نشسته مردم عليه او حرف مي زنند. يعني چه؟ يعني بايد حرف دقيق باشد. نمي خواهم بگويم هركس نماينده ي امام است آدم خوبي است. ممكن است در نمايندگي امام هم آدم بد پيدا بشود. اما با موج نبايد حركت كرد. استدلال، استدلال! شاهد بياور. بين حق و باطل بايد ديد.

من ديشب يك نكته در قرآن فهميدم كه هرجا در قرآن سمع است، يكجا مفرد گفته است. هرجا بصر است ابصار گفته است. نگفته: «سمعا بصر» گفته: «السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ» (يونس/31) سؤال: چرا خدا اسم گوش را مفرد برده، اسم چشم را جمع؟ چند تا دليل دارد يكي اين است كه آدم با گوش فقط يك چيزي مي شنود. حرف را مي شنود. اما با چشم آدم قد را هم مي بيند، رنگ را هم مي بيند. شكل را هم مي بيند. هيكل هم مي بيند. يعني عمق چشم... هرچه را با چشم نديديم، گوش به حرف كسي ندهيم. به شنيده ها...

يك كسي يك شب خانه ي ما آمد عين امام صحبت مي كرد. عين مقام معظم رهبري، عين آقاي رفسنجاني، عين ... يعني تقليد از سي، چهل نفر كرد. بهتمان زد. همين آقا را مي شود برد نوار پر كرد. عكس هم فايده ندارد. چون مي شود عكسي را بردارند منطبق با عكس ديگري بكنند. الآن كه اين ابزاري كه الآن پيدا شده كه اصلاً مي توانند همه كاري بكنند. نه عكس قابل ارزش است، نه شنيده ها، و نه نوارها! بايد با چشم خودمان ببينيم. اين درسي است كه امام رضا فرمود، هرچه مي خواهند بگويند، بگويند. من شناخت عميقم را با موج حرف مردم از دست نمي دهم.

خدايا روز به روز معرفت ما را نسبت به قرآن، اهل بيت، نسبت به خودت، نسبت به دينمان روز به روز معرفت ما را بيشتر بفرما. كساني كه آرزوي زيارت امام رضا را دارند هركجا هستند، با معرفت زيارت كربلاو نجف و سامرا و كاظمين و مكه و مدينه، خدايا اين مكان هاي مقدس را زيارتشان را با معرفت نصيب همه ي آرزومندان بفرما. بار ديگر از تمام برگزار كنندگان هفده ساله ي ستاد ترويج درس هايي از قرآن كه خالصانه هفده سال است كه كار مي كنند، و كارشان نتيجه داده، چند ميليون نسل نو را پاي تلويزيون تبديل كردند شنوندگان عادي را به شنوندگان جدي، از همه ي اينهايي كه الآن هم در آغاز هجدهمين سال هستيم تشكر مي كنم.



«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»